یک دلگرمی کوچک...
جرات داشته باش...
حتّا اگر نمیدانی که تا پایان روز چه پیش خواهد آمد،
جرات داشته باش که لبخند بزنی
حتی وقتی تاریکی
هیچ امیدی برای پدید آمدن نور بیشتر ایجاد نمیکند،
جرات داشته باش که خود نخستین نور باشی...
وقتی که بی عدالتی میبینی،
جرات داشته باش که نخستین کسی باشی که آن را محکوم میکنی
که آخرین محکوم کننده بی عدالتی، تفاوتی با عامل ظلم ندارد.
جرات داشته باش که وقتی احساس میکنی بزرگ شده ای،
کمک کنی که دیگران هم بزرگتر شوند
و جرات داشته باش که وقتی در عشق و دوستی میبازی،
دوباره برای یافتن عشق و دوستی، تلاش و زندگی کنی...
حقیقتا توصیف آن که سمپاد فقط یک سازمان، نهاد و یا حتّا یک دفترِ اداری کوچک است شاید کمی بیانصافی باشد...
به نظر میرسد سمپاد، بیش از هرچیز، یک "احساس" است بین عدهای آدم که نمیدانند چرا در کنار هم هستند که نمیدانند حتّا این اسم به چه دردی میخورد که نمیدانند آخرش که چی؟!
امّا هرچه هست، آرامشبخش و دوست داشتَنیست، دل گَرمیست مشترک و زیبا...
جهان به سه دسته تقسیم میشه دسته اول کسایی که تو سراغاز کامت میگذارن و دسته دوم که نمیگذارن و دسته سوم کسایی که جواب میدن